مشاهدات یک مادار عزادار از تجمع روز جهانی زن در مقابل زندان اوین


دوشنبه 17/12/88 مادران عزادار به مناسبت روز زن جلوی زندان اوین گرد هم آمدند تا این روز را کنار خانواده زندانیان و همراه با خانواده مادران دربند جشن بگیرند ، تعداد مادران از هر شب بیشتر بود .
همسر یکی از مادران چندین شاخه گل سرخ و یک جعبه شیرینی آورده بود که گلهای سرخ را دخترش بین مادران عزادار و زنان دیگر و شیرینی را بین تمام مردم پخش کرند ، هنگام دادن شاخه گل روز زن را به زنان جلوی زندان تبریک می گفتند ، زنان از این کار شاد شدند و هریک برای دختر جوان آرزوی بهترینها را می کردند و از این کار با ارزش تشکر کردند .


در این شب حدود 10 نفر آزاد شدند ولی حتی یک زن هم در میان آزاد شدگان نبود تا زنان احیانا دچار توهم نشوند.

 
چند تن از جوانانی که آزاد شده بودند دستانشان را به نشانه V بالا برده بودند که باز هم با استقبال گسترده مردم روبرو شدند ، جوانی با کتاب و جزوه هایش آزاد شد و آخرین جوانی که آزاد شده بود یکی از هم بندیهایش هم که شب قبل آزاد شده بود و مردی تقریبا سالمند بود به استقبالش آمد و در آغوشش گرفت

.
او که روز 22 بهمن بازداشت شده بود می گفت تنها دلیل بازداشتم ایرانی بودنم بود ، پدربزرگ و مادربزرگ پیرش به استقبالش آمده بودند و از مردم برای حضورشان تشکر می کردند و مادربزرگش برای آزادی همه زندانیان دعا می کرد و مادری تسبیح سبز به مادربزرگ تقدیم کرد .
****
یکشنبه 16/12/88 ما باز هم جلوی اوین بسر می بریم . حوالی ساعت 8:30 آقای عبدالله مومنی با وثیقه 800 میلیونی برای 5 شب از زندان خلاص شدند تا در کنار خانواده شان باشند . مردم با شادی از او استقبال کردند علاوه بر آن حدود 150 نفر از دوستانش برای استقبال از او آمده بودند و لحظات پر شوری آفریده شد.


جوانی دیگر آزاد شد که وقتی پایین آمد برای لحظاتی دستش را به علامت V بالا برده بود که با تشویق بی امان مردم روبرو شد . وقتی به پایین پله ها رسید گفت خانواده ام از آزادیم اطلاع ندارند موبایلی بدهید تا به آنها خبر دهم . یکی از مادران موبایلش را داد تا تماس بگیرد . مادرش آنطرف جواب داد و او گفت : مامان شام چی داری ؟ من شام خونه ام ، من آزاد شدم بیاید دنبالم و یکبار دیگر مردم برای روحیه بالایش تشویقش کردند و بعد تعریف کرد عصر با خانواده اش صحبت کرده بود و گفته بود : من دارم مقاومت می کنم شما هم مقاوم باشید بنابراین خود و خانواده اش انتظار آزادیش را نداشتند . وقتی مادر و خانواده سراسیمه و خوشحال رسیدند ، مادر مدتها او را در آغوش گرفته و گریه می کرد ، مردم برای شادباش به مادر یکبار دیگر آنها را تشویق کردند و دوستی می گفت : پسرت یک قهرمانه . دوستی دیگر می گفت : آدم یا بچه نداشته باشه یا اگه داره بچه ای مثل این داشته باشه .
****
شنبه 15/12/88 به اتفاق تعدادی از مادران عزادار دیگر از خانه ندا مستقیما به سمت زندان اوین رفتیم تا به مردم و خانواده زندانیان ملحق شویم . ما شاهد آزادی تعدادی از زندانیان بودیم و همراه با بقیه خانواده ها با آزادیشان شاد شدیم و به گرمی از آنان استقبال کردیم . در آن شب از تماس یکی از دوستان زندانیمان با خانواده مطلع شدیم که اظهار امیدواری می کرد تا پایان این هفته آزاد می شوند و ما هم بی صبرانه آرزوی دیدار دوباره شان را داریم .


در این شب جوانی آزاد شد که مورد استقبال مردم قرار گرفت . همسر و پدر همسرش شبهای متوالی انتظار آزادیش را کشیده بودند ، پس از آزادیش پدر همسرش طی سخنرانی چند دقیقه ای از مردم و خانواده ها برای همراهی و همدردیشان بسیار تشکر کرد و گفت در تمام این شبها شما نگذاشتید لحظه ای احساس تنهایی کنیم ، از تک تک مردم تشکر کرد و گفت از این پس هم ما شما را تنها نمی گذاریم

.
****
انتشار : فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران